مرا ببخش اگر به تو پیله کرده ام قدری تحمل کن پروانه ات میشوم
مرا بخوان که حروفم پر از عسل بشود !
مرا بخواه که هر قطعه ام غزل بشود !
مرا بخوان که پس از این همه «الهه ی ناز»
دوباره ورد زبانم «اتل متل» بشود !
سیاه چشم ! فنا کن سپید را مگذار
که محتوایِ غزل نیز مبتذل بشود !
هزار وعده به من داده ای بگو چه کنم ؟
که دست ِ کم یکی از وعده ها عمل بشود ؟!
قسم به عشق ! به فتوای دل گناهی نیست
اگر به دست تو نامحرمی بغل بشود !
بیا و مسئله ها را ز راه دل حل کن
که در تمام جهان این سخن مثل بشود :
«اساس علم ریاضی به باد خواهد رفت
اگر که مسئله ها عاشقانه حل بشود !!»
مرا به خاطر بسپار
درلحظه هایی سپید
که پرندگان می خوانند
مرا به خاطر بسپار
در شکفتن شکوفه های بادام
در تابستان و
عطر نارنج های بعد از ظهر
مرا به خاطر بسپار
در بی قراری نسیم پاییز
و ابرهای بی باران
مرا به خاطر بسپار
در رقص برگها در باد
در ناله های پرندگان زخمی
مرا به خاطر بسپار
در لحظه های سرد یلداها
و آواز چکاوک ها و سینه سرخ ها
مرا به خاطر بسپار
در آخرین شبهای زمستانی
وقتی پرستو ها بازمی گردند